جدول جو
جدول جو

معنی پیش روی - جستجوی لغت در جدول جو

پیش روی
پیش رو، جلو رو، برابر، رو به رو
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
فرهنگ فارسی عمید
پیش روی
(شِ)
مقابل پشت سر. در حضور. پیش رو. جلو:
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین.
منوچهری.
و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته ست که سواران بر آن روند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 126)
لغت نامه دهخدا
پیش روی
بدان مرد داننده اندرز کرد همی خواسته پیش او ارز کرد. (فردوسی) -7 برابر مقابل در مقام مقایسه: در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او. (سعدی) -8 ساحل کنار کرانه: بیامد تهمتن بتوران زمین خرامید تا پیش در پای چین. (فردوسی) -9 از پیش از مقابل: امیر طاهر سپاه پدر را هزیمت داد ترسناک پیش امیر خلف آمدند شکسته و خسته و بعضی کشته و امیر خلف دانست که محنت رسیده است که پیش فرزند همی باید گریخت، یکی از سه حرکت حروف ضمه ضم مقابل زیر (کسره) زبر (فتحه)، نام هریک از چهار دندان جلو دهان که دو بر بالا و دو بزیر دست ثنیه (جمع: ثنایا)، مقدم ارجح برتر: ای نهان گشته در بزرگی خویش وز بزرگان بکبریا در پیش. (انوری) -13 آنکه در بازی حق تقدم دارد. -14 مقدمه دیباچه: پیش را دانستی. یا از پیش. در قدیم در سابق: بگردوی من نامه ای کرده ام هم از پیش تیمار او خورده ام. (فردوسی) یا از پیش. از جانب از طرف: و حکم شد که مولانا صاعد باز گردد و برعایا رساند که هر ظلم و زیادتی که مولانا قطب الدین بارتکاب آن جسارت نموده از پیش او بوده نه بر حسب فرموده حضرت صاحب قرانی، قبل از پیش از: احمد ایشانرا آورد و آنچه از پیش مرگ خوارزمشاه ساخته بود. . باوگفت... . یا از پیش خود. پی اشاره غیربخودی خود: از چه خاکی ای دل ویران، که از روز ازل هیچکس از پیش خود نگرفت تعمیر ترا. (قدسی آنند. لغ) یا به پیش، فرمانی دسته سربازان را برای حرکت بطرف مقابل. یا پیش از. قبل از سابق بر: و طلب آب کردن پیش از تیمم واجب نیست. یا پس و پیش (از لحاظ مکان) مقدم و موخرجلو و عقب روبرو و پشت سر: گشاده نباید که دارید راه دو رویه پس و پیش آن رزمگاه. (فردوسی)، (از لحاظ زمان) موخر و مقدم سابق و لاحق: همه را زاد بیک دفعه نه پیشی نه پسی. یا پیش از این. قبلا سابقا: پیش از این اهالی بغداد بواسطه مخالفتی که با عسا کرما بنیان نهادند... خود را و مملکت را بر باد دادند... . یا پیش از ظهر. قبل از ظهر مقابل بعد از ظهر پسین. یا در پیش. قبل از پیش از: زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون. چنانچون کودکان از پیش الحمد بیاموزند ابجد را و کلمن. (منوچهر)، درنزد بمذاق بسلیقهء: گفت: جوع از صبر چون دو تا شود نان جو در پیش من حلوا شود. (مثنوی) ترکیبات فعلی. یا از پیش بردن چیزی را. کامیاب شدن در آن غالب آمدن: هر آنک استعانت بدرویش برد اگر بر فریدون زد از پیش برد. (سعدی) یا از پیش برداشتن، از بن برکندن، کاری را کاملا انجام دادن، یا از پیش پای کسی بر خاستن 0 بتعظیم او بر خاستن: ما خویش را سبک پی دنیا نکرده ایم از پیش پای باد نخیزد غبار ما. (تاثیر آنند. لغ) یا از پیش چیزی رفتن، آنرا ترک گفتن از آن شانه خالی کردن: من هوا دار قدیمم بدهم جان عزیز نوارادت نه که از پیش غرامت بروم. (سعدی) یا از پیش رفتن، میسر بودن کفایت شدن روا گشتن: ترا که هر چه مرا دست میرود از پیش ز بیمرادی امثال ما چه غم داردک (سعدی) یا از پیش رفتن حرف (سخن)، موثر افتادن سخن نتیجه دادن آن: ره بی دلیل گم نکند کاروان عقل در وادیی که حرف من از پیش میرود. (تاثیر. آنند. لغ) یا از پیش کسی بودن، از آن بودن برای او بودن: اگر باز بینم ترا شادمان پر از درد گردد دل بد گمان. از آن پس جز از پیش یزدان پاک نباشم کز اویست امید و باک. (فردوسی) یا از پیش کسی نرفتن یا از پیش نرفتن کاری کسی را. قادر نبودن (یا نشدن) وی بر آن: چون خدا میخواست از من صدق زفت خواستش چه سود چون پیشش نرفت. (مثنوی) یا پیش از کسی یا چیزی بودن یا از کسی پیش بودن، بر او مقدم بودن بر او برتری داشتن، یا پیش خودمان بماند. این سر را نگهدار. بکسی مگو، نشنیده بگیرخ یا در پیش داشتن کاری را. به آن مواجه بودن موظف بودن بانجام دادن آن: مهمی که در پیش دارم بر آر و گرنه بخواهم ز پروردگار. (سعدی) یا در پیش شدن، تقدم. یا در پیش کردن، تقدیم تقدمه. یا در پیش گرفتن چیزی را. بدان پرداختن، اجرای آنرا وجهه همت خود ساختن: من ازین باز نیایم که گرفتم در پیش اگر میرود از پیش و گر می نرود. (سعدی) یا در پیش نهادن، عرضه کردن: آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند. (سعدی) برابر مقابل جلو روبرو در حضور بنزد قدام امام مقابل پشت سر عقب: و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان برآن ساختست که سواران بر آن روند
فرهنگ لغت هوشیار
پیش روی
قدمًا
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به عربی
پیش روی
Forwardness
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیش روی
audace
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیش روی
ujasiri
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیش روی
پیش قدمی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به اردو
پیش روی
সাহসিকতা
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیش روی
前進
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیش روی
atılganlık
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیش روی
진보
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به کره ای
پیش روی
חוצפה
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به عبری
پیش روی
अग्रिमता
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به هندی
پیش روی
keberanian
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیش روی
ความกล้า
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیش روی
vooruitgang
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به هلندی
پیش روی
audacia
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیش روی
audacia
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیش روی
ousadia
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیش روی
前进
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به چینی
پیش روی
śmiałość
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیش روی
рішучість
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیش روی
Vorwärtsdrang
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیش روی
напористость
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشروی
تصویر پیشروی
پیشرفت، پیش رفتن، پیشوایی، راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
جلو رو، برابر، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
مقابل سپس رویه: قبیل، آنچه پیش رویه فرودآرد ریسنده از ریسمان، و دبیر، آنچه سپس رویه آرد وقت رشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
برابر، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پیشرو بجلو رفتن پیشرفت، ترقی ارتقا، پیشوایی قیادت: آلت خسروی و پیشروی همه داده است مر ترا یزدان. (فرخی)، تجاوز کردن از حد طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشروی
تصویر پیشروی
((رَ))
پیشرفت، رشد، پیشوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
Precursor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
предшественник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
Vorläufer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
попередник
دیکشنری فارسی به اوکراینی